اصل سند:
آری، فروش دختران ایرانی راست است
آقای مدیر محترم:
در شماره روز 15 تیر ماه سال جاری تحت عنوان آی فروش دختران ایرانی در بلوچستان انگلیس راست است؟ در انتظار پاسخ وزارت خارجه شرحی دیدم که از روزنامه رهبر نقل فرموده بعد نوشته بودید که ما از فر غرابت این خبر را با تردید تلقی می کنیم و امیدواریم درست نباشد
من روزنامه رهبر را نخوانده ام و نمی دانم دراین خصوص چه نوشته است ولی این قضیه چه شما باور بکنید و چه نکنید چه وزارت خارجه پاسخ بدهد و په ندهد چه مقامات انگلیس تکذیب بکنند و چه تصدیق متاسفانه راست است
فروش دختران و پسران بلوچهای ایرانی و دهاتی های غیر بلوچ آن حدود در بعضی مناطق تحت الحمایه انگلیس امروزی نیست و بدین جهت از تعجب شما تعجب کردم.
در یک قضیه ای که سالیان دراز جاری و ساری بوده چه غرابتی هست که شما از فرط غرابت با تردید تلقی می کنید بلی یک غرابت در این قضیه هست و آن این است که مرکزیان تا این اندازه از وضع مملکت خود بی اطلاع هستند و جوانان تحصیل کرده فرنگ رفته تا کولته دیده ما ایران را چها را اسلامبول و خیابان لاله زار می دانند.
اگر کسی به عمانات و قطر رفته و با خانواده های اعیان آنجا آمیزش کرده باشد مکرر دیده است که غلامام و کنیزانی به خدمت حاضر می شوند که چهره ای کشیده دماغی قلمی چشمانی بادامی و مست لبانی باریک و خرمائی رنگ و رنگی کندمی و ملیح دارند که نه تنها هیچ شباهتی به اهل حبشه و عباسه ندارند بلکه از صاحبان خود نیز خوشگل تر و ملیح تر هستند و وقتی نژاد آنها را بپرسند گاهی با ترس و گاهی بی ترس می گویند که ما بلوچ هستیم.
پس فروش دختران و پسران ایرانی نه تنها در بلوچستان انگلیس رایج است بلکه در عربستان آن طرف خلیج فارس هم رایج و امری بسیار عادی است.
تقریبا در هیجده سال پیش از این یا قدری پیش یا کمتر برادر من احمد فرامرزی در کلوپ ترقی کنفرانس جامعی در این خصوص داد آقای تقی زاده سفیر کبیر ایران در انگلستان و بسیار از کسانی که بعدها وزیر، مخصوصا خارجه شدند در آن حضور داشتند ولی کاری که آنها کردند همین کاری بود که شما الان می کنید یعنی از فرط غرابت آن را با تردید تلقی کردند و امیدوار شدند که درست نباشد
حالا ممکن است بپرسید که چه کسی این کار می کند و دختران و پسران بلوچ ایرانی یا دهاتی های غیر بلوچ را می دزد و به بلوچستان انگلیس یا عمان و قطر می برد و می فروشد.
اول بعضی از خود بلوچها، دوم بشاگردها و البته عمده این تجارت از آن بشاگردهاست بشاگرد یک کوهستان بسیار [ناخوانا]است که تاکنون دست هیچ دولتی بدان نرسیده حتی دولت پهلوی. در آن روزهایی که آوازه قدرت پهلوی به گوش فلک رسیده بود پیرمردی از اهالی تمیل را دیدم (تمیل از مضافات بندرعباس است) که می گفت اگر پهلوی بشاگرد را تسخیر کرد مرد است گفتم بشاگرد چیست گفت کوهستانی است که مردم آن از راهزنی و برده فروشی زندگی می کنند و تاکنون هیچ سلطانی نتوانسته است به ایشان دست یابد
با تفضیلی که این پیرمرد برای من داد معلوم شد که اهالی آن کوهستان با بلوچها دشمن می باشند در جنگ و زد و خورد مرد میدان بلوچها نیستند برای اینکه عده شان خیلی کمتر از بلوچ است ولی دسته های ده نفری و پانزده نفری شبانه از
اصل سند دوم
کوهستان خود سرازیر و در کمینگاه ها مخفی می شوند و دستشان به هرچه برسد از مال یا آدم می دزدند. آدمها اگر توانستند که خود راا بخرند آزادان می کنند و اگر نتوانستند خود را باز خرید کنند آنها را می برند و در خارج ایران می فروشند. البته سعی می کنند که برای فروش، آدمها سیاه چرده شکار کنند و اگر آدم سیاه گیرشان نیامد خودشان را به وسایل مصنوعی آنها را سیاه می کنند بدین ترتیب که آنها را روزهای دراز در آفتاب می خوابانند و هر روز مقداری شلاق به آنها می زنند که خون در تنشان بمیرد و رنگشان سیاه شود.
آری این است وضع نقاط دور دست کشور شاهنشاهی که رو ساغر زمامداران آن جز تحصیل پول و فروختن کبر و غرور به کسانی که با ایشان مواجه می شوند نیت دیگری ندارند جای شبهه نیست که در زمان پهلوی اگر نظامی ها می خواستند می توانستند طوری بشاگردها را تنبیه کنند که هوس اینگونه کارها از سرشان به در برود ولی در هیچ جا نظامیان اینگونه لانه ها را به هم نزدند برای اینکه می خواستند همیشه کار و باری و راه دخل و استفاده ای داشته باشند. خوانین عمده را که خود شاه می شناخت به زودی قلع و قمع کردند ولی دزدان کوچک و دسته های اشرار را نگه داشتند و از قبل آنها استفاده کردند.
اما اینکه فرموده اید مسلما خرید و فروش برده در تمام دنیا طبق قرار داد های بین المللی ممنوع است من قرارداد بین المللی نمی دانم چیست ولی اینقدر می دانم که در بعضی امارت نشین های تحت الحمایبه انگلیس این عمل کاملا آزاد است و من خودم قریب یک ماه در قصر مهمان «خلیفه بن قاسم بن ثانی» بودم و او هشتصد غلام داشت و باز هم اگر کنیز و غلامی گیرش می آمد می خرید. یعنی او در دهی زندگی می کرد که همان غلامها ساخته بودند خودش در قصری منزل داشت و بقیه سکنه ده بدون استثنا سیاه بودند اما مثل فرزند با آنها رفتار می مکرد و آنها نیز مثل پدر او را دوست می داشتند. ثروت زیادی داشت و چون عقیم بود وصیت کرده بود که بعد از او تمام ثروتش مال سیاهام او سیاهانش نیز آزاد باشند. امام افسوس که تمام خواجه گان مثل خلیفه بن قاسم نیستند.
منبع سند: روزنامه