
راوی: مسعود کوهستانینژاد موضوع: بررسی حمله متفقین به ایران در سوم شهریور ۱۳۲۰ و پیامدهای آن مدت زمان: تقریباً ۴۰ دقیقه |
پادکست صوتی: حمله متفقین به ایران به روایت مسعود کوهستانی نژاد
خلاصهای از اپیزود:
در این اپیزود، مسعود کوهستانی نژاد به بررسی حمله نیروهای متفقین (شوروی و بریتانیا) به ایران در سوم شهریور ۱۳۲۰ میپردازد. وی با تحلیل اسناد تاریخی، به دلایل این حمله، واکنش دولت ایران و پیامدهای آن، از جمله استعفای رضا شاه و آغاز سلطنت محمد رضا شاه، اشاره میکند. خلاصهای در ابتدای مطلب بگذار: “اگر وقت خواندن ندارید، پادکست را گوش کنید.” توجه داشته باشید که آنچه در ادامه می خوانیدخلاصه بازنویسی شده از این پادکست تاریخ معاصر ایران می باشد.
هر جایی از متن که به رنگ آبی است، در واقع یک لینک به اسناد مرتبط با آن موضوع یا شخص میباشد. با کلیک بر روی این کلمات، میتوانید به اسناد و صفحات مربوط به هر موضوع دسترسی پیدا کنید.
سرفصل موضوعات و مباحث مطرح شده پادکست سوم شهریور 1320
با سلام خدمت دوستانم. من مسعود کوهستانی نژاد با شما همراه هستم در اپیزودی دیگر از مجموعه «بزنگاههای تاریخ معاصر ایران». این بار میخواهم به مناسبت هشتاد و سومین سالگرد اشغال ایران توسط نیروهای متفقین در جریان جنگ جهانی دوم با شما سخن بگویم؛ یعنی سوم شهریور سال ۱۳۲۰، روزی که نیروهای ارتش سرخ شوروی از شمال و نیروهای ارتش بریتانیا از غرب و جنوبغربی، در صبحگاه سوم شهریور به ایران حمله کردند و در فاصلهای کوتاه ایران را به اشغال خود درآوردند. این اشغال بیش از چهار سال ادامه داشت.
چرا متفقین به ایران حمله کردند؟
در این اپیزود، بحث ما در چند محور اصلی پیش میرود. نخست، بررسی میکنیم که چه عاملی باعث شد متفقین تصمیم به حمله به ایران بگیرند. برای درک بهتر این موضوع، مباحث خود را از مدتها پیش از این رویداد آغاز میکنیم.
امروز میخواهیم درباره آن روز، یعنی روز حمله متفقین به ایران صحبت کنیم. بیشتر تمرکز ما بر چرایی این حمله و اینکه چرا دولت ایران نتوانست در برابر آن مقاومت کند خواهد بود. بحث ما در چند محور پیش خواهد رفت.
محور اول این است که چه عاملی باعث شد متفقین به ایران حمله کنند. به همین دلیل، از مدتی پیش از این رویداد، مباحث خود را آغاز میکنیم. محور دوم این است که آیا واقعاً ادعای متفقین، بهویژه انگلیسیها، درباره اینکه حضور کارشناسان آلمانی در ایران برای آنان خطرناک بود، بهانهای واقعی برای حمله بود یا خیر. یا اینکه موضوع اساساً چیز دیگری بود؛ یعنی موقعیت ژئوپلیتیکی ایران و روند تحولات جنگ جهانی دوم به گونهای پیش رفته بود که ایران ناگزیر باید تصرف میشد.
در این قسمت از اپیزودهای «بزنگاههای تاریخ معاصر ایران» با عنوان «سوم شهریور ۱۳۲۰»، آنچه در آن روز رخ داد را از چند منظر بررسی میکنیم. در ابتدای بحث، دریچههایی که به موضوع باز میشود را معرفی میکنم و سپس هرکدام را به ترتیب توضیح خواهیم داد.
نخست، بررسی میکنیم که در فاصله بین شروع جنگ جهانی دوم تا مرداد ۱۳۲۰، یعنی از تیر ۱۳۱۸ تا مرداد ۱۳۲۰، چه اتفاقاتی در ایران و در روابط میان ایران و متفقین رخ داد. سپس در بخش دوم، وقایع مرداد تا سوم شهریور ۱۳۲۰ را بررسی میکنیم. در بخش سوم، خود روز سوم شهریور و آنچه در آن روز گذشت را روایت میکنیم. پس از آن، نگاهی خواهیم داشت به وقایع میان سوم تا ششم شهریور ۱۳۲۰.
میدانید که پس از حمله متفقین به ایران در شب پنجم شهریور، تصمیم بر این شد که به نیروهای ایرانی دستور ترک مخاصمه داده شود؛ یعنی دفاعی صورت نگیرد. این تصمیم صبح روز ششم شهریور توسط نخستوزیر جدید در مجلس اعلام شد. بنابراین در این قسمت، وقایع سوم تا ششم شهریور ۱۳۲۰ را بررسی خواهیم کرد.
بررسی چهار محور اساسی و تحلیلی
در پایان این اپیزود، به چهار موضوع تحلیلی و اساسی میپردازیم:
1. بهانه متفقین برای اشغال ایران
حضور آلمانیها در ایران؛ واقعیت یا بزرگنمایی؟
2. علت واقعی حمله متفقین
نقش ایران در معادلات جنگ جهانی دوم و دلایل راهبردی اشغال کشور
3. موقعیت ژئوپلیتیکی ایران
چرا ایران به نقطهای کلیدی در نقشه جنگ جهانی دوم تبدیل شده بود؟
4. پیامدهای اشغال ایران توسط متفقین
تأثیر اشغال نظامی بر حکومت رضا شاه و جامعه ایران
در ادامه، به چهار محور اساسی خواهیم پرداخت. نخست، بهانه متفقین، بهویژه انگلیسیها، برای حمله به ایران یعنی حضور آلمانیها در کشور را بررسی میکنیم و میپرسیم که آیا این بهانه تا چه اندازه موجه و واقعی بود. سپس به علت اصلی حمله متفقین به ایران خواهیم پرداخت. بعد از آن، به یک موضوع بسیار مهم میپردازیم که بُعد تاریخی ماجراست و نیاز به بررسی عمیقتری دارد.
حمله روسها به ایران در سال ۱۳۲۰؛ بررسی رفتار شناسی دولت و مقایسه با جنگ جهانی اول
در این قسمت قصد داریم به رفتارشناسی واکنشهای دولت و حکومت ایران در قبال حمله نیروهای خارجی به ایران در سال ۱۳۲۰ بپردازیم. هدف این است که نوع رفتار ایران در مواجهه با حمله متفقین به ایران و اشغال کشور توسط نیروهای خارجی را تحلیل کنیم. همچنین قصد داریم واکنشهای مشابه در جنگ جهانی اول، زمانی که نیروهای عثمانی، روسها و انگلیسیها ایران را اشغال کردند و با یکدیگر در قلمرو ایران جنگیدند، بررسی کنیم و مقایسهای میان واکنشهای ایران در این دو جنگ انجام دهیم. این مقایسه میتواند به ما کمک کند تا تفاوتهای رفتار دولت و مردم ایران را در مواجهه با این دو بحران بزرگ تحلیل کنیم.
تحولات ایران در مرداد ۱۳۲۰ و آغاز جنگ جهانی دوم
با آغاز جنگ جهانی دوم در اول سپتامبر ۱۹۳۹ (۹ شهریور ۱۳۱۸) با حمله آلمان به لهستان، ایران به سرعت واکنش نشان داد. دولت ایران در ۱۱ شهریور ۱۳۱۸ اعلام بیطرفی کرد و برای محکمتر کردن این اعلام، این تصمیم را در مجلس مطرح کرد و قانونی برای تایید آن به تصویب رسید. در این قانون تاکید شد که ایران باید بیطرفی خود را اعلام کند و از سایر کشورها خواسته شد که این بیطرفی را رعایت کنند.
در آن زمان، جنگ جهانی در اروپا در جریان بود و ایران فاصله زیادی از میدانهای جنگ داشت. اما از آنجا که ایران همسایه دو طرف جنگ بود، وضعیت جغرافیایی ایران بسیار حساس بود. از شمال، شوروی قرار داشت که تا آن زمان وارد جنگ نشده بود و حتی با آلمان هیتلری پیمان عدم تجاوز داشت. در جنوب شرقی ایران، ایران با مستعمره بریتانیا یعنی هند هممرز بود و در نتیجه ایران در معرض فشارهای نظامی دو طرف جنگ قرار داشت.
چالشهای ایران در اعلام بیطرفی
در حالی که ایران اعلام بیطرفی کرد، باید به این نکته توجه کرد که ایران در یک موقعیت جغرافیایی حساس قرار داشت. هم از شمال و هم از جنوب و جنوبشرق، ایران با کشورهایی مواجه بود که درگیر جنگ بودند. این مسئله باعث شد که ایران در موقعیت دشواری قرار بگیرد و سوال پیش بیاید که آیا چنین اعلام بیطرفی در شرایط آن زمان توجیه داشت یا خیر.
دولت ایران از سال ۱۳۱۰ در تلاش بود که از نفوذ شوروی در کشور جلوگیری کند. بسیاری از گروههای طرفدار شوروی دستگیر شده بودند و دولت ایران با حمایت بریتانیا، در تلاش بود تا از تاثیرات این گروهها در داخل ایران بکاهد. حتی معاهده سعدآباد، که در آن ایران با ترکیه، عراق و افغانستان علیه شوروی قرار گرفت، نشاندهنده نگرانیهای ایران از نفوذ شوروی در منطقه بود.
ترس ایران از حمله شوروی
با آغاز جنگ جهانی دوم، ایران نگرانی زیادی از حمله شوروی داشت. در ابتدای جنگ، بریتانیا به شدت درگیر درگیریهای نظامی با آلمان بود و ایران بهویژه در نیمه دوم سال ۱۳۱۸ احساس کرد که ممکن است به تنهایی در برابر حمله شوروی قرار گیرد. دولت ایران بهویژه پس از تسلط نیروهای شوروی بر مناطق شمالی کشور، نگران بود که قادر به مقاومت در برابر حمله شوروی نباشد.
در این شرایط، دولت ایران تلاش کرد تا به کمک بریتانیا و از طریق تقویت نیروهای خود در مرزهای شمالی، از حمله شوروی جلوگیری کند. اما ایران از لحاظ نظامی به هیچ عنوان قدرت مقابله با نیروهای شوروی را نداشت و به همین دلیل دولت ایران در شرایطی قرار گرفت که احساس میکرد باید به تسلیم در برابر شوروی تن دهد.
تحولات داخلی ایران در سال ۱۳۲۰
در سال ۱۳۲۰، شرایط در ایران به شدت ملتهب بود. یکی از رویدادهای مهم که وضعیت ایران را بحرانیتر کرد، شورش رشید گیلانی در عراق بود. در همین شرایط، وضعیت داخلی ایران نیز بهطور کامل تحت تأثیر تحولات جنگ جهانی دوم قرار گرفته بود. نخستوزیر ایران در آن زمان، محمود جم، وزیر خارجه کشور را تغییر نداد و مظفر اعلم همچنان در این سمت باقی ماند.
در آستانه آغاز سال ۱۳۲۰، دولت ایران تغییرات زیادی در ساختار خود ایجاد کرد. بهویژه در وزارت خارجه که تحت نظارت مستقیم رضا شاه قرار داشت، تغییرات ساختاری زیادی رخ داد و در ادامه این تحولات، تصمیماتی که توسط دولت ایران گرفته شد، به وضوح نشاندهنده وضعیت بحرانی و پیچیده کشور در شرایط جنگ جهانی دوم بود.
مقایسه حمله روسها به ایران در جنگ جهانی اول و دوم
در نهایت، این تحلیلها به مقایسه حمله روسها به ایران در جنگ جهانی اول و دوم منتهی میشود. در جنگ جهانی اول، ایران به اشغال نیروهای عثمانی، روسها و انگلیسیها درآمد و در آن زمان نیز دولت ایران نتوانست واکنشی مؤثر در برابر این حملات نشان دهد. حال در سال ۱۳۲۰، این وضعیت تکرار میشود و حمله متفقین، بهویژه شوروی و بریتانیا، ایران را در معرض خطرات مشابهی قرار میدهد. این مقایسه میتواند به درک بهتر تفاوتها و شباهتهای واکنشهای دولت و مردم ایران در این دو جنگ بزرگ کمک کند.
اوضاع ایران در فروردین ۱۳۲۰
در فروردین ۱۳۲۰، چند اتفاق مهم در سطح بینالمللی و منطقهای رخ داد که تأثیر زیادی بر وضعیت ایران گذاشت. پیش از شروع بحث، باید به نکتهای اشاره کرد: در همین ایام، چند کشتی بازرگانی آلمانی و ایتالیایی که در آبهای گرم خلیج فارس و اقیانوس هند در حال تردد بودند، از ترس مصادره توسط نیروهای بریتانیایی، به بنادر ایران پناهنده شدند. دولت ایران و شخص رضا شاه در مقابل درخواست بریتانیاییها مبنی بر واگذاری این کشتیها مقاومت کردند و این کار را انجام ندادند. همین اقدام بهتنهایی باعث ایجاد حساسیت شدیدی از سوی بریتانیا نسبت به ایران.
تغییرات جبهههای جنگ در اروپا
یکی از مهمترین تغییراتی که در جبهههای جنگ در اروپا اتفاق افتاد و برای ایران هم اهمیت زیادی داشت، تصرف فرانسه توسط آلمانیها بود. پس از شکست فرانسه، دولت دستنشاندهی «ویشی» در آن کشور تشکیل شد. این دولت با حمایت و تحت نظارت آلمانیها به کار خود ادامه داد. تشکیل این دولت باعث شد تا مستعمرات فرانسه و سرزمینهایی که تحت قیمومیت فرانسه بودند، عملاً در اختیار آلمانها قرار بگیرند. یکی از این مناطق، سوریه بود.
در آن زمان، آلمانیها در بالکان و یونان پیروزیهای چشمگیری کسب کرده بودند. این احتمال بهصورت جدی وجود داشت که از طریق سوریه و با استناد به تسلط دولت ویشی، نیروهای آلمانی در خاورمیانه حضور یابند و این موضوع باعث تلاطم جدی در منطقه شود.
قیام رشید عالی گیلانی در عراق
یکی دیگر از وقایع مهم در فروردین ۱۳۲۰، قیام رشید عالی گیلانی در عراق بود. او که قبلاً نیز چندین بار به نخستوزیری عراق رسیده بود، در فروردین ۱۳۲۰ بار دیگر با حمایت تعدادی از افسران وطندوست عراقی علیه منافع بریتانیا قیام کرد و تلاش نمود نیروهای انگلیسی را از عراق بیرون کند.
اگرچه عراق عضو جامعه ملل بود، اما عملاً تحت قیمومیت بریتانیا اداره میشد و پایگاههای نظامی متعددی از سوی انگلیسیها در خاک این کشور فعال بود. قیام رشید گیلانی با حمایت ضمنی آلمانها شکل گرفت و حدود دو ماه ادامه یافت تا اینکه در اوایل خرداد ۱۳۲۰ توسط ارتش بریتانیا سرکوب شد و دولت گیلانی سقوط کرد.
رشید گیلانی بههمراه حاج امین الحسینی و تعدادی از افسران دیگر که در این قیام مشارکت داشتند، در ششم خرداد ۱۳۲۰ به ایران پناهنده شدند. آنها وارد تهران شدند و با حمایت سفارت آلمان، فعالیتهای سیاسی و تبلیغاتی خود را ادامه دادند.
این موضوع، یعنی ورود چهرههایی ضدا نگلیسی و طرفدار آلمان به پایتخت ایران، در اوج بحرانهای بینالمللی، حساسیت بسیار شدیدی را در میان بریتانیاییها برانگیخت. تصور کنید در بحبوحهی جنگ جهانی دوم، نیروهایی که بهتازگی علیه بریتانیا در عراق شوریدهاند، حالا در تهران مستقر شدهاند و با سفارت آلمان در تماس هستند.
حتی احتمال آن وجود داشت که این افراد با تحریک عشایر عرب خوزستان و دیگر گروهها، فعالیتهایی علیه منافع بریتانیا در جنوب ایران انجام دهند. همهی این عوامل باعث شد نگاه بریتانیا به ایران بهشدت امنیتی و تهدیدآمیز شود.
اشغال ایران توسط متفقین
از ابتدای شروع جنگ جهانی دوم در ۱۳ شهریور ۱۳۱۸، وضعیت ایران در برابر شوروی بحرانی بود. بسیاری از ایرانیان بیم آن داشتند که شوروی از فرصت درگیری بریتانیا در جبهههای اروپا استفاده کرده و به قلمرو ایران تجاوز و ایران را اشغال کند. ریشه این نگرانی به نزاعهای سیاسی و مرزی میان دولت رضا شاه و شوروی از سال ۱۳۹۹ (۱۹۲۰ میلادی) بازمیگشت که علیرغم امضای پیمان سعدآباد، همچنان ادامه داشت.
هراس مضاعف بریتانیا از نفوذ شوروی
نه تنها ایران، بلکه بریتانیا نیز از احتمال پیشروی شوروی به جنوب ایران به شدت نگران بود. این نگرانی بهویژه نسبت به منطقهای حساس از خط جنوبی ایران که از کرمانشاه، اصفهان و نهبندان میگذشت شدت گرفت. در غرب این منطقه، خوزستان و میادین نفتی شرکت نفت ایران و انگلیس قرار داشت؛ و در شرق، منطقهای هممرز با هند تحت سلطه بریتانیا بود.
چنین سناریویی برای بریتانیا بسیار پرخطر بود: اگر شوروی به جنوب ایران میرسید، معادلات ژئوپولیتیکی بریتانیا در خاورمیانه و هندوستان کاملاً به هم میریخت.
سناریوهای نظامی بریتانیا در سالهای پیش از اشغال
از سال ۱۳۱۹، وزارت جنگ بریتانیا بهصورت جدی به سناریو سازی پیرامون احتمال حمله شوروی به ایران پرداخت. تمرکز اصلی بر خط دفاعی مرکزی ایران بود: کرمانشاه به سمت اصفهان و جنوب شرقی کشور.
در فروردین ۱۳۲۰ با آغاز قیام رشید عالی گیلانی در عراق، بهانهای برای ورود نیروهای نظامی بریتانیا به عراق فراهم شد.
پس از شکست قیام و پناهنده شدن رشید عالی گیلانی و همراهانش (از جمله حاج امینالحسینی) به ایران در خرداد ۱۳۲۰، وضعیت برای انگلیسیها جدیتر شد. پروازهای شناسایی از فراز ایران شدت گرفتند و حتی کشتیهای جنگی بریتانیا در اروندرود مستقر شدند.
معمای آلمان در ایران: حضور کارشناسان یا جاسوسان؟
یکی از عوامل مهم در افزایش حساسیت بریتانیا نسبت به ایران، حضور فزاینده مستشاران و کارشناسان آلمانی در ایران بود. از سال ۱۳۰۵ بهصورت رسمی و از سال ۱۳۰۱ به شکل غیررسمی، آلمانیها در ایران حضور پیدا کرده بودند.
این کارشناسان در پروژههای فنی، مهندسی، صنعتی و آموزشی مشغول به کار بودند؛ اما بخش مهمی از آنها – به باور بسیاری از کارشناسان – در واقع مأموران اطلاعاتی یا جاسوسان نازی بودند که با پوششهای اقتصادی و فرهنگی در ایران فعالیت میکردند.
نکته قابلتأمل آن است که حضور این مستشاران در ایران با چراغ سبز بریتانیا انجام شده بود. انگلیسیها که نفوذ گستردهای در لایههای حکومتی ایران داشتند، اگر میخواستند، میتوانستند جلوی حضور آلمانیها را بگیرند.
دکترین دولت سوم: سیاست کهنهای با نتایج تکراری
در این دوران، بار دیگر سیاست خارجی ایران به دکترین قدیمی «پای سوم» متوسل شد: استفاده از یک قدرت سوم (این بار آلمان) برای ایجاد موازنه در برابر فشار روسیه و بریتانیا.
در دوره قاجار نیز تلاشهایی برای ایجاد این تعادل با اتکا به فرانسه، آلمان یا آمریکا صورت گرفته بود، اما تقریباً همگی با شکست روبرو شدند.
در دوره رضا شاه، این دکترین دوباره احیا شد؛ اما با همان نتایج آشنا. با اینکه کارشناسان آلمانی در ایران فعالیت میکردند، عملاً قدرت لازم برای مقابله با فشارهای شوروی و بریتانیا را نداشتند.
تجربه تاریخی و درسهای فراموششده
یکی از ضعفهای ماندگار سیاست ایران، بیتوجهی به تجربه تاریخی است. در دهه ۱۳۰۰ (۱۹۲۰ میلادی)، دولت ایران همچنان در چارچوب خاطرات و توهمات تاریخی عمل میکرد، نه بر اساس تحلیل واقعگرایانه از گذشته.
در جنگ جهانی اول، ایران میان سه قدرت روسیه، عثمانی و بریتانیا گرفتار شده بود. سیاستمداران ایرانی سعی کردند با اتکا به آلمان، اوضاع را مدیریت کنند؛ اما این سیاست کارآمدی نداشت و به شکست منجر شد.
در جنگ جهانی دوم نیز سناریو تکرار شد: آلمان، متحدی ضعیف و دور، امیدی واهی برای نجات از فشارهای دو قدرت همسایه بود.
نقش آلمان در آرزوی استقلال طلبی ایرانیان
در ابتدای جنگ جهانی دوم، ایرانیان همچنان خاطره خوشی از همکاریهایشان با آلمان در ذهن داشتند. آلمان در جنگ جهانی اول، برای ایران یک نیروی امیدساز در برابر روسیه و بریتانیا بود. در آن زمان، بسیاری از روشنفکران و سیاستمداران ایرانی باور داشتند که آلمان، بهدلیل عدم سابقه استعماری در ایران، میتواند متحدی قابل اتکا برای مبارزه با سلطهی روس و انگلیس باشد. بنابراین، این ذهنیت به دورهی جنگ جهانی دوم نیز منتقل شد.
حضور مستشاران آلمانی در ایران؛ واقعیت یا اغراق؟
در سالهای پیش از جنگ دوم جهانی، تعدادی از مستشاران آلمانی در ایران مشغول به کار بودند؛ این حضور در برخی از صنایع، نظیر راهآهن، کشاورزی، و امور نظامی، دیده میشد. اما برخلاف تبلیغات دولت بریتانیا، این حضور بههیچوجه فراگیر یا تهدیدآمیز نبود. تعداد کل آلمانیهای مقیم ایران چیزی حدود هزار نفر تخمین زده میشود که بسیاری از آنان در حوزههای فنی و صنعتی فعال بودند.
از واسموس تا جنگ دوم؛ خاطره مقاومت علیه بریتانیا
واسموس، مأمور آلمانی در دوران جنگ جهانی اول، در جنوب ایران فعالیتهایی ضدانگلیسی ترتیب داده بود که در حافظه تاریخی ایرانیان بهعنوان نماد مبارزه با استعمار باقی مانده بود. این خاطره باعث شد که در جنگ دوم جهانی نیز، آلمان برای بخشی از افکار عمومی ایران، نیرویی مشروع جلوه کند که میتوانست در برابر سلطه انگلیسیها بایستد. در حالی که ماهیت رژیم نازی و اهدافش کمتر مورد توجه قرار میگرفت.
حساسیت بریتانیا نسبت به حضور آلمانیها در ایران
دولت بریتانیا نسبت به حضور حتی اندک آلمانیها در ایران واکنش شدیدی نشان داد. آنها نگران بودند که آلمانیها از ایران بهعنوان پایگاهی برای عملیات خرابکارانه در هند استفاده کنند. در نامهنگاریها و یادداشتهای دیپلماتیک، بریتانیا مکرراً به دولت ایران هشدار میداد که این حضور تهدیدی برای امنیت منطقه است.
پاسخ دولت ایران به فشارهای بریتانیا
رضاشاه در برابر فشارهای بریتانیا تلاش کرد مقاومت کند. او معتقد بود که سیاست بیطرفی ایران باید مورد احترام قرار گیرد و دولت ایران حق دارد از کارشناسان هر کشوری که بخواهد، استفاده کند. اما در عین حال، بهتدریج برخی از مستشاران آلمانی را از ایران خارج کرد تا شدت بحران را کاهش دهد. این سیاست اما برای بریتانیا و شوروی کافی نبود.
توهم قدرت سوم؛ امید بیثمر به آلمان نازی
در میان سیاستمداران ایرانی، این تصور شکل گرفته بود که آلمان نازی میتواند نیروی سومی باشد که توازن قوا را به سود ایران بر هم بزند. اما این تصور از واقعیتهای میدانی فاصله زیادی داشت. در حالی که آلمان درگیر جنگهای تمامعیار در اروپا بود، ایران را نه بهعنوان متحد بلکه بیشتر بهعنوان منطقهای کماهمیت در نظر میگرفت. هیچگاه از سوی آلمان اقدام ملموسی برای حمایت از ایران صورت نگرفت.
تغییر موازنه جهانی پس از آغاز جنگ جهانی دوم
با شروع جنگ دوم، موازنه جهانی دگرگون شد. در سال ۱۹۴۰، آلمان نیمی از اروپا را تحت سلطه خود درآورده بود. اما با حمله به شوروی در ژوئن ۱۹۴۱، جبههی شرقی جنگ فعال شد و نیاز بریتانیا و شوروی به پشتیبانی لجستیکی افزایش یافت. در این شرایط، ایران بهعنوان مسیر استراتژیک برای ارسال کمکهای نظامی به شوروی اهمیت یافت.
ناآگاهی سیاستمداران ایرانی از تجربه جنگ جهانی اول
در حالی که ایران در جنگ جهانی اول نیز بیطرف مانده و با اشغال نظامی مواجه شده بود، سیاستمداران ایرانی در دوره دوم، کمتر از تجربهی گذشته درس گرفته بودند. بار دیگر، دولت ایران اعلام بیطرفی کرد، بیآنکه برای دفاع از کشور در برابر اشغال احتمالی آماده باشد. رضاشاه و دولت او تصور میکردند که با تکرار لفظ بیطرفی، میتوانند کشور را از بحران نجات دهند.
اتحاد شوروی و بریتانیا؛ محاصره ایران از سه سو
پس از آغاز عملیات بارباروسا، اتحاد میان شوروی و بریتانیا تقویت شد. این دو قدرت تصمیم گرفتند تا از خاک ایران برای پشتیبانی از جبهه شرقی استفاده کنند. از شمال، شوروی، و از جنوب، بریتانیا، برنامهریزیهایی برای ورود به خاک ایران انجام دادند. در این میان، ایالات متحده نیز نقش پشتیبان لجستیکی را ایفا کرد.
اعلام بیطرفی؛ شعاری بیمعنا در میانهی محاصره
با وجود اعلام بیطرفی، ایران عملاً در میانهی محاصره قرار گرفته بود. این اعلام بیطرفی نه تنها اثری در سیاستهای متفقین نداشت، بلکه حتی بهانهای برای اشغال نظامی ایران شد. آنها مدعی بودند که ایران بیطرف نیست، چرا که کارشناسان آلمانی در خاک کشور باقی ماندهاند.
تبدیل حضور آلمانیها از مسئلهای اساسی به بهانهای سیاسی
واقعیت آن است که آلمانیها در ایران نه تعدادشان زیاد بود و نه فعالیتهای مخربی داشتند. اما متفقین با بزرگنمایی این موضوع، آن را به بهانهای سیاسی برای اشغال ایران تبدیل کردند. هدف اصلی، استفاده از جغرافیای ایران برای کمکرسانی به شوروی و تأمین امنیت منابع نفتی خاورمیانه بود.
نقش ایران در زنجیره لجستیکی متفقین
پس از اشغال ایران، این کشور به یکی از مهمترین مسیرهای ارسال کمک به شوروی تبدیل شد. به این مسیر، «پل پیروزی» میگفتند. قطارها، کامیونها، و کشتیهای مملو از تجهیزات نظامی و مواد غذایی، از جنوب ایران وارد شده و از طریق راهآهن و جادههای تازهساز به شمال کشور و مرز شوروی منتقل میشدند.
مسیرهای کمکرسانی به شوروی و انتخاب اجتنابناپذیر ایران
متفقین سه مسیر برای کمک به شوروی در اختیار داشتند: از طریق قطب شمال، از راه خاور دور (ولادیوستوک)، و مسیر جنوبی از طریق ایران. مسیر ایران از نظر هزینه، امنیت، و سرعت، بهترین گزینه بود. بنابراین، تصمیم برای اشغال ایران پیش از آنکه به بهانهی حضور آلمانیها مرتبط باشد، به ملاحظات راهبردی ارتباط داشت.
تصرف حتمی ایران؛ از اول مرداد ۱۳۲۰ به بعد
از ابتدای مرداد ۱۳۲۰، اسناد نشان میدهد که متفقین تصمیم خود برای اشغال ایران را گرفته بودند. مکاتبات دیپلماتیک، فعالیتهای اطلاعاتی، و تحرکات نظامی همگی از این تصمیم حکایت دارند. درخواست خروج آلمانیها، تنها آخرین فشار دیپلماتیک پیش از عملیات نظامی بود.
بیعملی دولت ایران در برابر تغییر شرایط جهانی
دولت ایران نه تنها در برابر تحولات جهانی بیعمل ماند، بلکه به نشانههای نزدیک شدن اشغال توجهی نکرد. رضا شاه همچنان امیدوار بود با حفظ ظاهری از بیطرفی، کشور را از بحران عبور دهد. اما متفقین، بیتوجه به خواست دولت ایران، عملیات اشغال را در سوم شهریور ۱۳۲۰ آغاز کردند.
تجربه تاریخی احمد شاه؛ درسی برای نادیدهانگاشتن
در جنگ جهانی اول نیز، دولت احمد شاه با همین رویکرد انفعالی، شاهد اشغال کشور شده بود. اما ظاهراً این تجربه در ذهن سیاستمداران نسل بعدی فراموش شده بود. تکرار این اشتباه تاریخی، یکبار دیگر حاکمیت ایران را بهشدت محدود کرد و زمینهساز تبعید رضا شاه و ورود متفقین به عرصه سیاست داخلی کشور شد.
ادامه مقاومت نیروهای ملی و موضع قدرتهای خارجی
در حالی که قوای ملیون ایرانی پس از عقبنشینی به اصفهان، سپس به نواحی غربی کرمانشاه و نهایتاً به عثمانی رفته بودند، همچنان با نیروهای روس و انگلیس درگیر بودند. با این حال، سیاستمداران انگلیسی و روسی تمایلی نداشتند احمد شاه از ایران خارج شود یا دولت ایران سرنگون گردد.
مقایسه میان احمدشاه و رضاشاه
سؤال مهمی در این میان مطرح میشود: آیا احمد شاه قاجار در سال ۱۹۱۴ (آغاز جنگ جهانی اول) قدرت بیشتری داشت یا رضا شاه پهلوی در فروردین ۱۳۲۰ (آستانه جنگ جهانی دوم)؟ آیا دولت ایران در آغاز جنگ جهانی اول قویتر بود یا در آغاز جنگ جهانی دوم؟ بیشک، در سالهای ۱۳۱۸ تا ۱۳۲۰ قدرت بیشتری در اختیار داشت.
اما پس از مرداد ۱۳۲۰، وضعیت بهگونهای دیگر شد. دیگر موضوع اصلی، مسئلهای داخلی نبود و مقامات ایرانی حتی فرصت مذاکره با سفرا را هم از دست دادند. موضوع بهقدری مهم و روشن بود که لازم بود در همان لحظه، تصمیمات بهروز گرفته شود؛ نه اینکه سیاستمداران با ذهنیت هفته گذشته وارد ماجرا شوند.
هدف حمله متفقین به ایران
با نادیدهگرفتن واقعیتهای سیاسی و نظامی، از مرداد ۱۳۲۰ به بعد، بریتانیا و شوروی تصمیم قطعی گرفتند به ایران حمله کنند و آن را اشغال نمایند. هدف اصلی از این اقدام، ایجاد کریدوری برای کمکرسانی به شوروی از طریق زیرساختهای ایران بود؛ چه در زمینه حملونقل و چه در زمینه تولید تسلیحات.
دولت ایران در این شرایط نهتنها موفق به ایجاد اعتماد نشده بود، بلکه همچنان در توهم همکاری با آلمانها بهسر میبرد. در حالی که احمدشاه پیشتر توانسته بود از طریق اعتمادسازی از وقوع چنین بحرانی جلوگیری کند، رضاشاه و دولت وقت نتوانستند شرایط را مدیریت کنند.
تهاجم نیروهای شوروی و انگلیس
در سحرگاه سوم شهریور ۱۳۲۰، نیروهای روس و انگلیس از تمام مرزهای ممکن وارد ایران شدند. از شمال (قفقاز، گیلان، مازندران، خراسان)، از غرب (مرزهای عراق تحت سلطه بریتانیا) و احتمالاً حتی از جنوب شرقی کشور.
نیروهای شوروی، با لشکرهای زبده، بهسرعت وارد خاک ایران شدند. این حمله، بدون اعلام قبلی و در حالی صورت گرفت که دولت ایران از دو روز قبل از وقوع آن آگاه بود و آمادگی نسبی نظامی داشت. به عنوان نمونه، در آبادان فرماندهی مشترک زمینی و دریایی به ناخدا بایندر سپرده شده بود.
ناکارآمدی ساختار نظامی ایران
با وجود تلاشهای محدود نظامی، نیروهای مسلح ایران در سطحی نبودند که بتوانند در برابر ارتشهای پیشرفته شوروی و بریتانیا مقاومت کنند. نیروی دریایی ایران، که در سال ۱۳۱۱ توسط ایتالیاییها تحویل داده شده بود، تا سال ۱۳۱۸ فرسوده و غیرفعال شده بود. قطعات لازم برای نگهداری این نیرو وجود نداشت و ناوها عمدتاً در حوضچهها متوقف شده بودند.
از سوی دیگر، نیروهای نظامی ایرانی فاقد تجربه جنگ واقعی با ارتشهای مدرن بودند و تنها در سرکوب شورشهای داخلی مانند قشقاییها یا ناآرامیهای بلوچستان شرکت کرده بودند.
نفوذ اطلاعاتی گسترده متفقین
یکی از نکات کلیدی در موفقیت تهاجم، نفوذ عمیق اطلاعاتی انگلیس و شوروی در ساختار نظامی ایران بود. در آبادان، تنها چند ساعت قبل از شروع حمله، ارتباط تلفنی میان قرارگاه مرکزی و واحدهای تابع از طریق خطوط شرکت نفت ایران و انگلیس قطع شد.
در نیروی هوایی نیز افرادی حضور داشتند که هوادار شوروی بودند و اطلاعات را به آنان منتقل میکردند.
آغاز رسمی حمله و واکنش ارتش ایران
حمله از ساعت ۴ صبح سوم شهریور آغاز شد و تا صبح ششم شهریور بهطور رسمی ادامه داشت. در روز چهارم شهریور، ستاد ارتش ایران بیانیهای صادر کرد و در آن اعلام کرد که ارتش شوروی و انگلیس به ایران حمله کردهاند. در این بیانیه آمده بود که بمباران هوایی شهرهای شمالی و آذربایجان موجب تلفات گسترده غیرنظامیان شده و یک هواپیمای مهاجم در ناحیه تبریز سرنگون شده است.
همچنین اعلام شد دو ارابه زرهی مهاجم انگلیسی در غرب مورد اصابت قرار گرفتهاند. بخش پایانی این اعلامیه قابلتأمل است:
«در کلیه مناطق شمالی و باختری، روحیه اهالی بسیار خوب است و عموماً تقاضای دخول در صفوف ارتش و حرکت به جبههها برای دفاع از میهن را دارند.»
اگر فرصت خواندن ندارید، پادکست را گوش کنید. متنی که در بالا مطالعه کردید، ویرایش و تبدیل متن گفتاری به نوشتاری محتوای پادکست است. برای بررسی دقیقتر و عمیقتر این موضوع، پیشنهاد میکنیم به اسناد مربوط به شهریور ۱۳۲۰ مراجعه کنید و در مقالات و پژوهشهای خود به این اسناد جدید استناد نمایید.
۴ دیدگاه برای “پادکست سوم شهریور 1320 | هجوم متفقین به ایران”
پادکست بسیار جامعی بود از ابعاد مختلفی این موضوع را بررس کردید
با سلام. لطف دارید
در شهریور ۱۳۲۰ متفقین با چه بهانه ای کشور ما را به اشغال درآوردند
با سلام. دلیل حمله متفقین به ایران در شهریور ۱۳۲۰، کمک رسانی به جبهه شرقی جنگ جهانی دوم علیه آلمان نازی (در شوروی) بود و به منظور امداد رسانی به شوروی، هیچ راه دیگری جز ایران وجود نداشت. علاوه بر آن، نمی توانستند امنیت راه را به دست ایرانیان بسپارند. به همین دلیل، حتی اگر رضا شاه راضی به عبور تجهیزات امدادی متفقین برای روسها از ایران، نیز می شد، باز هم چاره ساز نبود و ایران می باید تصرف می گشت تا از این طریق امنیت راه ها و طرق مواصلاتی نیز توسط نیروهای متفقین در ایران، تضمین گردد