مشروطیت ایران و آنچه از آن به عنوان یک تحول تاریخی یاد می کنیم، را شاید بتوان به عنوان شگفت انگیزترین تحول در تاریخ چند قرن اخیر ایران قلمداد کرد. تحول عظیمی که در نگاه رایج تاریخ نگاری رسمی و مرسوم، به یک انقلاب سیاسی فروکاسته شد و همان انقلاب سیاسی نیز با کج فهمی ها و وارونه نگری های رایج، عملا قالب شده و به یک تحول دولت گرا و قانون مدار، معنا و ترجمه شد.
البته مسخ تاریخ انقلاب مشروط به همین جا خاتمه نیافت. کج فهمی های رایج مدرسه ای و نظامیه ای حاکم بر ایران، ابعاد مختلف آن انقلاب را در شخصیت ها و رجال عمدتا سیاسی معنا داده و از این طریق انواع و اقسام تحلیل ها و نظرات را بنا به اقتضاءآت ایام و با توجه به خلق و خوی دولتمردان فرهنگی حاکم، به نام انقلاب مشروطیت جا زده و ارائه کردند؛ کسانی که نه مشروطیت و جوهره آن را فهم و درک کرده و نه از انقلاب و تحول و عوامل تاثیر گذار بر آن تصور روشنی داشته و نه اساسا آشنائی کافی از تاریخ و علم آن داشتند. بدین ترتیب عوامل متعددی دست به دست هم داده تا انقلاب مشروطیت به شکلی لوچ و وارونه روایت و تحلیل شود.
هنر عصر مشروطه
مهمترین وجه انقلاب مشروطیت در ایران در ابعاد سیاسی آن تبلور نیافت، بلکه برای درک جوهره آن انقلاب باید به سراغ ابعاد فرهنگی و هنری آن رفت. در این میان هنر مشروطیت را می توان به عنوان مهمترین وجه آن انقلاب و البته مغفول مانده ترین نیز، محسوب کرد. روایت هنر مشروطیت در ایران معمولا از سوی کسانی بیان شد که نه هنر شناس و تاریخ پژوه به شمار رفته و نه اساسا قائل به وجود چنین گرایش نیرومندی در هنر ایران بودند. به همین سبب روایات بسیار ناقصی از هنر ایران در دوره مشروطیت در ذیل و تحت شعاع هنر دوره بعد از آن بیان شد.
اما تبعات چنین نگرشی، تنها بیان ناقص و مختصر و ساده هنر مشروطیت نیست. مقدمه به وجود آمدن آن طرز فکر، حذف و نادیده گرفتن بخش اعظم دستاوردهای هنر آن دوره توسط روایت گرایان مذکور است. یادداشت حاضر تلاشی جهت معرفی مختصر هنر عصر مشروطه
می باشد.
انقلاب مشروطیت به ویژه بُعد فرهنگی و هنری آن، معلول آشنائی و ممارست ایرانیان با فرهنگ و هنر اروپای قرون هفدهم و هیجدهم و آثار هنرمندان بزرگ اروپائی در آن دو قرن است. نکته اساسی که معمولا در این بخش از تحلیل ها و بررسی ها در حوزه انقلاب مشروطیت نادیده گرفته می شود، محدوده و دوره زمانی آن انقلاب و از آن مهمتر جغرافیای فرهنگی ذی نقش در شکل گیری انقلاب فرهنگی و هنری مشروطیت می باشد. اجازه بدهید نخست از عامل جغرافیای فرهنگی آغاز کنیم.
جغرافیای ایران فرهنگی
جغرافیای ایران فرهنگی در قرن نوزدهم (تا اوایل قرن بیستم) محدوده ای بسیار وسیع تر از جغرافیای ایران سیاسی داشته و علاوه بر محدوده سیاسی که با عنوان ایران از آن یاد شده و در نقشه ها ترسیم می شد، شامل کلنی ها و جوامع ایرانیان در نقاط مختلف خاورمیانه، شمال آفریقا، قفقاز، آسیای میانه و شبه قاره هند و افغانستان می شد. طبعا میزان آشنائی و ممارست ایرانیان مقیم در نقاط مختلف مذکور با فرهنگ و هنر اروپا به درجات متفاوتی بود.
ایرانیان مقیم شهرهای شمالی مصر در همسایگی اروپا قرار داشتند، همچنین ایرانیان مقیم اسلامبول و نیز ایرانیان مقیم قفقاز به همین شکل در فاصله ای نزدیک با اروپا بوند. ایرانیان مقیم شبه قاره هند مستقیما در تحت حکومت انگلیسی حاکم بر آن شبه قاره بودند. در این میان ایرانیان ساکن جغرافیای سیاسی ایران و یا به تعبیری دیگر ایرانیان در داخل کشور به دلایل مختلف کمترین میزان آشنائی و ممارست را با فرهنگ و هنر اروپائی داشتند.
البته عوامل دیگری در محدوده ایران سیاسی وجود داشت که متقابلا زمینه های مناسبی را برای این امر فراهم می کرد. رفت و آمد آزادانه اروپائیان ( اعم از مقامات سیاسی، تجار و بازرگانان، سیاحان و شرق شناسان و مبلغین مذهبی) به نقاط مختلف کشور، بازگشت ایرانیان به فرنگ رفته به کشور و تصدی مقامات مختلف سیاسی، حکومتی توسط آنان از جمله عواملی آشنائی هر چه بیشتر ایرانیان داخل کشور با فرهنگ و تمدن اروپائی بود. اما در این میان دو عامل بسیار مهم دیگری وجود داشت که تاثیر بسیار مهمی در گسترش فرهنگ اروپائی در داخل کشور کرد.
آشنایی ایرانیان با هنر
نخستین آن دو تاسیس و شروع به کار مدرسه دارالفنون و حضور گروهی از خارجی ها در ایران و اساتید اروپائی در آن مدرسه بود. مدرسه مذکور که در فضای کاخ گلستان و در نزدیک ترین فاصله به دربار و کاخ سلطنتی بود، زیر چتر حمایت حمایت شاه و مقامات عالیرتبه به تدریج به مهمترین کانون ترویج فرهنگ اروپائی در کشور تبدیل شد. به عنوان نمونه در سال 1288 قمری جشنی از سوی انجمن موزیکال در تهران برگزار شد. انجمن مذکور دو سال قبل از آن توسط مسیو لمر رئیس اداره موزیک سلطنتی و معلم موسیقی دارالفنون و با حضور گروهی از خارجیان مقیم تهران تشکیل شده بود و در سال 1288قمری به مناسبت جمع آوری اعانه جهت فقرا جشنی را برگزار کرد که در آن اعضای انجمن «مشغول به نواختن انواع سازها و بازیگری به رسم تماشاخانه های فرنگستان» شدند.
در چنین فضائی فرزندان خانواده های حکومت گر تحصیل کرده و پس از پدرانشان، به جای آنان تکیه کرده و امور مملکت را در دست می گرفتند. در همین راستا می باید به سفرهای ناصرالدین شاه به فرنگ اشاره کرد. شاه به فرنگ رفته با سوغات های مختلفی به وطن برگشت؛ او نقاش شد؛ عکاس شد و مخالفتی با آشنائی فرزندانش با هنرهای غربی نشان نداد. بدین ترتیب تاج السلطنه به آموختن پیانو روی آورد و به تماشای تاترهای به نمایش درآمده در سالن مدرسه دارالفنون نشست. رویه شاهانه ای که توسط مظفرالدین شاه و احمدشاه نیز ادامه یافت.
اما عامل بسیار مهم و شاید مهمترین عامل آشنائی ایرانیان در داخل کشور با فرهنگ و هنر اروپای قرون هیجدهم و نوزدهم، صدور فرمان تشکیل دارالترجمه خاصه همایونی از سوی ناصرالدین شاه است؛ دارالترجمه ای که چه به طور مستقیم و چه به طور غیر مستقیم و از طریق فعالیت غیر اداری کارکنانش، بزرگ ترین نقش را در ترجمه و انتشار آثار و تالیفات اروپائی در ایران ایفاء نمود. در واقع آن دارالترجمه نسلی نوگرا از مترجمین ایرانی را تربیت کرده و زمینه فعالیت گسترده را برای آنان فراهم نمود. مترجمینی که چه در کوتاه مدت و چه در بلند مدت نقش مهمی در ترجمه آثار و کتاب های تالیفی جدید در اروپا و به ویژه آثار ادبی و فرهنگی اروپائی به فارسی، ایفاء کردند.
بدین ترتیب در گستره ایرانِ فرهنگی که در سرزمینی وسیع از شمال آفریقا تا شبه قاره هند را در بر می گرفت، فعالیت گسترده اهل فرهنگ و هنر ایرانی، زمینه ها و بسترهای لازم برای شروع یک انقلاب عظیم فرهنگی آغاز شد. در این میان به لطف مطبوعات و انتشار جراید و روزنامه های متعددی به زبان فارسی در گستره ایرانِ فرهنگی، ارتباط میان عناصر فرهنگی و هنرمندان نوگرای ساکن در نقاط مختلف فراهم گردید.
سخنان و آثار هنرمندان ایرانی در قاهره و مصر از طریق جراید به سمع و نظر هموطنان و همگنانشان در اسلامبول، تفلیس، تهران، تبریز، اصفهان، بوشهر، بمبئی و کلکته می رسید و متقابلا آثار فرهنگی و هنری تولید شده در هر یک از مراکز مذکور نیز از همان طریق به ایرانیان در دیگر نقاط عرضه می شد. علاوه بر آن تعداد بسیار زیادی از رمان ها و آثار هنری اروپائی که به زبان فارسی ترجمه شده بود و یا اخبار و اطلاعاتی پیرامون فعالیت های هنری در اروپا به خوانندگان مطبوعات ارائه می شد. اطلاعات بیشتر در این رابطه را می توانید در پادکست انقلاب مشروطه گوش کنید.
انتشار چنین حجمی از آثار هنری نوگرای ایرانیان و نیز آثار ترجمه شده ادبی و هنری اروپائی، زمینه ساز خیزش بلند هنر عصر مشروطیت در ایران گردید. که از آن جمله می توان به رمان سرگذشت شگفت انگیز یتیمان توسط میرزا اسماعیل آصف (آصف الوزراه بعدی) در سال 1317 قمری/ 1278/ 1899) اشاره کرد که در آن در حین وصف سرگذشت یتیمان، اوضاع اجتماعی ایران به شدت مورد انتقاد قرار گرفت. طنازان نوگرائی همچون صحاف باشی نیز با نگاه جدید به خلق طنازانه های خود در سال های 1321- 1323 قمری پرداخت.
اندکی قبل از آن و در سال 1318 قمری در عشق آباد ایرانیان مقیم آن شهر برای جمع آوری اعانه، سه شب تیاتر مسلمانی برگزار کردند. ایرانیان ارمنی نیز از سال های قبل از آن اقدام به برگزاری تاتر در نقاط مختلف ایران می کردند. در زمینه نقاشی نیز تعداد زیادی نقاشی با مضامین و تکنیک های جدید در صفحات مختلف جراید به چاپ می رسید. بدین ترتیب هنر عصر مشروطه آغاز شد.
این روند پس از پیروزی سیاسی آن انقلاب در سال 1324 قمری/ 1285 و تغییر نظام سیاسی کشور شتاب بیشتری یافت. حوادث و بحران های بعدی، الهام بخش هنرمندان آن دوره برای خلق هر چه بیشتر آثار هنری شد. به نحوی که طی کمتر از دو دهه حجم انبوهی از داستان ها، رمان ها، نقاشی ها، کاریکاتورها، نمایشنامه ها و آثار موسیقیائی به وجود آمد. بدین ترتیب انقلاب فرهنگی مشروطیت آغاز و به تدریج گسترش پیدا کرد. به نحوی که از اواخر قرن نوزدهم (اوایل قرن چهاردهم قمری) گفتمان فرهنگی و هنری مشروطیت به گفتمان غالب در ایران تبدیل گشت.
اسناد هنر عصر مشروطه |